دیگران؛ دیوارها و لولهها
زمین تا چندهزارسال قبل، سرتاسر آب بوده. بعدها خشکیها از دل دریاها بیرون زدند و ماندگار شدند. پس، وقتی که من از اتاق کناری، صدای مرغ دریایی میشنوم، من چت نیستم، آنجا روزگاری دریا بوده.
پس اگر زمین خانهی ما روزگاری دریا بوده باشد، اینطبقه، طبقهی دوم، که ما ساکن آن هستیم، میتواند اسکلهای بوده باشد در ساحل کوچک سرزمینهای قبایل باستانی. و من، که حالا در اتاق کناری زندگی میکنم، بالقوه میتوانم مردی باشم که بر گذشتهی یک اسکلهی متروک از اعماق تاریخ نشسته و با خود زمزمه میکند «ایداد..»
پس، این «ایداد» میتواند عمری به بلندای تاریخ زمینشناسی داشته باشد.
پس اگر قبول کرده باشید که زمین خانهی ما روزگاری دریا بوده، و اتاق من در طبقهی دوم این خانه، اسکلهای متروک، پس لابد برایتان عجیب نیست که بگویم ما زنجانیها، اصالتن رشتی هستیم. نزد ما، دریا، حتی دریاهای دور، فقط دریای رشت. البته که رشت ساحل ندارد و باید ساعتها با ماشین بروی تا به دریا برسی. خب از اتاق من هم باید بروی تا به دریا برسی؛ ساعتها، روزها، هفتهها.
پس من الآن کنار ساحل نشسته ام. و حالِ یعقوب ام، وقتی که فهمید پسرش دست رد به سینههای زلیخا زده، و با خود اندیشید «یعنی خاااااااااااااااااااااااااک....!» و در خود فرو رفت. من همان حال ام، اما پسری ندارم که شرمسار ناتوانیاش باشم.
دریا، موج است.