هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

۶ مطلب با موضوع «باباوند، سعید» ثبت شده است

وصیت کرده بود مادرش مشکی نپوشد. وصیت کرده بود توی مراسم ختمش کیک عروسی بدهند. توی وصیت‌نامه‌اش نوشته بود؛ عقب جسدش نگردند که پیدا نمی‌شود. وصیت کرده بود توی سالگردش چلوکباب بدهند. و مادر مشکی نپوشیده بود توی مسجد. کت و دامن کرم پوشیده بود. درست مثل مادر داماد. کیک را خودش بریده بود و دست مردم داده بود. هر سال سالگردش چلوکباب کوبیده می‌دادند. از همان دو سیخه‌های قدیمی. وقتی شروع کرده بودند به پیدا کردن اجساد شهدا مادر دلش هوایی شده بود. پولی کنار گذاشته بود که اگر مسعود برگشت خرج مهمانداری کند. به خواب مادر آمده بود. گفته بود؛ مگر نگفتم برنمی‌گردم؟ جریمه‌ات این‌که همه پول را باید خرج خیریه کنی. و مادر این حرف مسعود را هم گوش کرده بود. 
هر سال وقتی توی ضیافت سالگردش شرکت می‌کردم توی دلم می‌گفتم؛ پسر چقدر نامهربانی کردی با مادر؟! 
حالا مادر هم رفته پیش مسعود. راحت شده از آن همه دوری و آن همه خرده‌فرمایش‌های پسر لوس شهیدش. مادر حالا راحت شده.

یک سری که بچرخانیم توی ادبیات و تاریخ این خاک، خیلی زود ملتفتمان می‌شود که بزرگان فرهنگ و هنر ما معمولا پشت و عقبی نداشته‌اند که اسمی ازش مانده باشد. یعنی مثلا کسی چندان نمی‌داند که فرزند حافظ کی بوده و کجا بوده و اصلا چندتا فرزند داشته. می‌دانیم که یکی از اولادش جوانمرگ شده و حافظ غزل سوزناکی در فوت او گفته و این شاه‌بیت آن غزل است که

قره العین من آن میوه دل یادش باد

که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

و تمام. 

یعنی علی‌رغم نظام موروثی حاکم بر تمام جهان آن روز، در هنر و فرهنگ امر وراثت و انتقال فره!! ایزدی جایی نداشته و چه بسیار کم هستند سلطان‌ولدها و هم از روی این اندک‌شمار بودن احتمالا می‌توانیم داوری کنیم که فرزندان وصال شیرازی از سر فرصت‌طلبی شاعر و خوشنویس نشده‌اند و جان و جنمی داشته‌اند. اگر چه صنعت و دانش در آن روزگار در خاندان‌ها دست به دست می‌چرخیده و هر کسی را در خودشان راه نمی‌داده‌اند و به این طریق نزدیک به ششصد سال عتیقی‌ها صحاف‌باشی بوده‌اند و نفیسی‌ها حدود 800 سال طبیب دربار و قاضی‌های طباطبایی حدود 500 سال قاضی و روحانی اما اولا کمتر کسی از آن خاندان‌ها شاخص و علم می‌شده -مثل ملاصدرا که از تبار دستغیب‌هاست- و معمولا همه در سطحی معمولی از فضیلت باقی می‌مانده‌اند و ثانیا در فرهنگ و هنر کار صورتی دیگر داشته و شاعری و فیلسوفی نقاشی و خوشنویسی به ارث نمی‌رسیده. 

به بیان دیگر بعضی از خاندان اشراف بوده‌اند که علم و فضیلت را هم باید می‌آموخته‌اند و صد یکشان و بلکه هزار یکشان هم صاحبِ آوازه‌ای می‌شده و بعضی هم مردمان عادی بوده‌اند و از سر استعداد ذاتی و قریحه‌ی خدادادی هنرمند و اندیشمند و چه و چه می‌شده‌اند و در هر دو صورت فرزندشان میراث‌خورشان اسمشان نبوده. بلکه گاهی هم تو سری‌ای به خاطر اسم پدر می‌خورده‌اند و سعدی ناقص‌عقلشان می‌داند که؛

وقتی افتاد فتنه‌ای در شام

هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند

به وزیرى پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل

به گدایی به روستا رفتند

یا مثلا ایرج که پسر عباسقلی‌خان را بی‌ادب و بی‌هنر می‌داند چرا که شیطنت زیاد می‌کرده. در جاهای دیگر دنیا هم چندان زیاد سراغ نداریم هنرمندانی را که پدر و پسر در یادها مانده باشند مانند هولباین‌ها یا الکساندردوماها. چنین چیزی که پدر و پسر هر دو هنرمند یا دانشمند یا اندیشمند و صاحب‌نام باشند در گذشته بسیار کم و نادر بوده و به قول اهلش النادر کالمعدوم.

اما اصطلاح آقازاده را اگر تبارشناسی کنیم به احتمال زیاد به حوزه‌ی علمیه‌ی نوبنیاد قم می‌رسیم. یعنی عمر این اصطلاح کمتر از صد سال باید باشد که به فرزندان آیات و مراجع آقازاده می‌گفتند چرا که پدرشان را آقا خطاب می‌کردند و بسیار مورد تکریم و احترام بودند. اما با گسترش قدرت اقتصادی و اجرایی این حوزه بعد از 57 ظاهرا مفاسد اقتصادی هم در بعضی بیوت و آقازاده‌ها ایجاد شد. یعنی وجاهت اجتماعی به دلیل شرایط و وضع حاکمیت با رانت عوض شد و کم کم این اصطلاح معنای عام‌تر و کاربرد دم دستی‌تری پیدا کرد. فرزندان رجال سیاسی هم جزو آقازاده‌ها شدند و البته گوی سبقت را از آیت‌اله‌زاده‌ها بردند. چه امروز وقتی می‌گوییم آقازاده کسی به یاد آن دسته اول نمی‌افتد. 

اکنون اما چندسالی‌است که امر «آقازادگی» به فرهنگ و هنر هم وارد شده. پیش‌تر از این اگر فرزندان بزرگان صاحب نام می‌شدند مانند کاوه گلستان و مهرداد بهار و سیروس شاملو و دیگران و دیگران، جا پای پدرشان نگذاشته‌اند و راه دیگری رفته‌اند و جالب اینکه اغلب به لحاظ مشی و مرام فاصله بسیار زیادی با پدرشان داشته‌اند که روشن است. اما این روزها آقازاده‌های فرهنگ و هنر همه‌جا را پر کرده‌اند و به تشویق و حمایت آقاشان دارند پله‌های ترقی را دوتا یکی می‌پرند. 

و در موسیقی هم روی همه دیگران را سفید کرده‌اند. استودیوها و ناشران و سالن‌های اجرا و اسپانسرها و همه‌ی چیزهایی که باید و شاید جمع می‌شوند تا آقازاده‌ها هنرمند اول کشور بشوند و حتی آقاهایشان با صدا و سیما سرشاخ می‌شوند و نامه می‌نویسند که صدای ما را دیگر پخش نکنید که صدای آقازاده‌شان بیشتر پخش بشود چرا که خب آقازاده عینا مثل آقا دارد می‌خواند.

در کلیله و دمنه داستان بوزینگانی را می‌گوید که شب سردشان شده بود و هیزم جمع کرده بودند و کرم شب‌تاب زیرش گذاشته بودند و هی فوت می‌کردند که روشن شود؛
«برابر ایشان مرغی بود بر درخت. بانگ می‌کرد که آن آتش نیست. البته بدو التفات نمی‌نمودند. در این میان مردی آنجا رسید. مرغ را گفت: رنج مبر که به گفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی و در تقویم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن، چنانست که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند. مرغ سخن وی نشنود و از درخت فروآمد تا بوزینگان را حدیثِ یراعه(شب‌تاب) بهتر معلوم کند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بگرفتند و سرش جدا کردند.»
مرد می‌گوید و نمی‌شنویم.

این رفقای غیرتی انصار حزب الله رو که جدیدا باز دارن فعال میشن چون خیلی رگ غیرتشون قلمبه شده یهو دست جمع صادر کنن به عراق و فلسطین ببینیم اونجاهام باز غیرت دارن یا سوراخ موش رو به قیمت معتنابهی ابتیاع میکنن!

اخبار بیست و سی! گفت این بنزینا که داره جدیدا وارد می‌شه رو ندادن سازمان استاندارد بررسی کنه. بعد رفت سراغ رئیس سازمان استاندارد. اون طفل معصوم هم از همه‌جا بی‌خبر دراومد که؛ بله از سال 84 توافق شد بنزینا رو خود وزارت نفت که وارد می‌کنه بررسی هم بکنه و مام آزمایشگاهمون تعطیل شد جبرا. الان البته دیگه قانون برداشته شده و داریم آزمایشگاه رو دوباره آماده می‌کنیم.
نظر متخصص: خب الاغ جون حداقل اون سال 84 رو از تو مصاحبه درار که معلوم نشه کون کی از لحاف بیرونه.
نظر متخصص2: دلواپسا و پاک‌ترین دولت تاریخ ایران دست و جیغ و هورای بلند.

این رفقایی که می‌خوان بقیه رو خرکش کنن ببرن بهشت منم باهاشون موافقم. منتها می‌گم اول برن به اینا که من میگم برسن بعد بیان سراغ حجاب و عفاف و کلا خشتکی‌جات. اول برن ماشینا و پولا و خونه‌ها رو از اونایی که به ناحق تصرف کردن پس بگیرن که نمازشون درست شه. بعد سیستم قضایی رو درست کنن که مردم رو کرور کرور نفرسته جهنم چون فرمود الراشی و المرتشی کلهم فی النار (رشوه دهنده و گیرنده همه در جهنم‌اند) بعد هم اقتصاد مملکت رو درست کنن که یه عده واسه یه لقمه نون تن‌فروشی نکنن. بعد هم این هیاتها رو درست کنن که آقای مداح نگه لااله الا حسین همه هم باهاش سینه بزنن چون اینا کفره. یه سری چیزای دیگه هم هست که حالا نمیشه گفت میبرن درازمون میکنن. خلاصه اینا خیلی هم سریع درست میشه. درست که شد بعدش بیان واسه زیپ شلوار خلق‌الله هم طرح میان مدت بدن.