هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

۵ مطلب با موضوع «ساکی، رضا» ثبت شده است

وقتی گشت‌ انصار و گشت‌ ارشاد گفت‌وگو می‌کنند!

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز
رضا ساکی

چند روز دیگر در تهران یک مامور گشت‌ انصار به یک مامور گشت‌ ارشاد می‌رسد و بین آنها گفت‌وگویی درمی‌گیرد:

- سلام خواهرم.

- سلام خواهرم.

- خواهرم حجابت چقدر خوب است.

- ممنون خواهرم، من خودم از خواهران گشت‌ ارشاد نیروی‌ انتظامی هستم.

- بله می‌دانم خواهرم.

- شما از کجا هستید خواهرم.

- من از گشت انصار هستم خواهرم، خواستم بگویم ما هستیم، شما بروید خواهرم.

- نمی‌توانیم خواهرم، ماموریت داریم.

- پس اگر ماموریت دارید و می‌خواهید بمانید لطفا این‌قدر با برادران نیروی‌ انتظامی حرف نزنید، خوب نیست خواهری مثل شما با همکار نامحرم حرف بزند.

- من خودم به مردم تذکر می‌دهم بعد شما دارید به من تذکر می‌دهید خواهرم؟

- الآن تذکر می‌دهم بعد ممکن است بخواهم با من بیایید خواهرم.

- من ستوان نیروی‌ انتظامی هستم خواهرم.

- باشد، دلیل نمی‌شود که. سرهنگ هم که باشی می‌آیی خواهرم. در ضمن از کرم‌های صورت بی‌بو استفاده کن خواهرم.

- شما بوی کرم را فهمیدی خواهرم.

- بله خواهرم. من بوی ریمل را هم تشخیص می‌دهم خواهرم. کرم که سهل است.

****

چند روز دیگر در تهران یک مامور گشت‌ انصار از یک مامور گشت‌ ارشاد کمک می‌خواهد و بین آنها گفت‌وگویی درمی‌گیرد:

- سلام داداش.

- بنده سرگرد هستم.

- سلام داداش سرگرد.

- علیکم.

- می‌شه لطف کنید ون‌تون رو در اختیار ما بگذارید؟

- نه‌خیر، ون نیروی‌ انتظامی متعلق به نیروست، مجوز این کار رو ندارم. اصلا مگه خودتون ون ندارید؟

- چرا داریم اما پر شده.

- شرمنده نمی‌تونم.

- واقعا دوره‌زمونه عوض شده ولی.

- چطور؟

- قبلا وقتی به پایین‌دستی دستور می‌دادی سریع انجام می‌شد اما الان ما باید منت شما را بکشیم. به هر حال یه روز هم شما ممکنه باتوم بخوای.

باقی بقای‌تان!



روش مدیریت پنجه‌بوکسی

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز
رضا ساکی

فرض کنید در یک شهر بزرگ فردی با پنجه‌بوکس می‌زند توی سر یک دست‌فروش و دست‌فروش به رحمت خدا می‌رود. فرض کنید که می‌خواهیم این پنجه‌بوکس مزاحم را مدیریت کنیم تا همه چیز دچار مرور زمان بشود و از یادها و خاطره‌ها برود؛ طوری که نه نشان از پنجه بماند نه از بوکس.

یکی از روش‌های موثر مدیریت در بحث پنجه‌بوکس این‌طوری است که فضای خبری را کنترل کنیم. مثلا به این خبرها دقت کنید:

یک شهروند منسوب به تهران و منسوب به یکی از ارگان‌های شهری با پنجه‌بوکس منسوب به خودش توی سر یک شهروند منسوب به تهران که منسوب به دست‌فروشی بود می‌زند و دست‌فروش فوت می‌کند.

مردی منسوب و کارگر، که بر اثر ضرب و شتم منسوب به مأمورانِ منسوب به گشتِ سدِ معبرِ منسوب به ناحیه ۴ منسوب به منطقه ۴ شهری، به مدت یک هفته در بیمارستان بستری شده بود به رحمت خدا رفت.

سخنگوی قضایی در واکنش به قتل منسوبِ یک کارگر منسوب، با پنجه‌بوکس شخصیِ ماموران منتسب به ارگان فلان، از اجازه حمل باتوم، گاز اشک‌آور و پنجه‌بوکس توسط ماموران منسوب این سازمانِ منسوب اظهار بی‌اطلاعی کرد.

یک مقام منسوب به منطقه ۴ شهری در واکنش به کشته شدن یک کارگر منسوب با پنجه‌بوکسِ کارکنان منسوب به فلان جا گفت: این موضوع به ما ارتباطی ندارد و درگیری صورت‌گرفته بین یک کارگر منسوب با عوامل پیمانکار منسوب در این منطقه منسوب بوده است.

این مقام منتسب ادامه داد: همان‌طور که مشخص است همه چیز منسوب و منتسب است و به ما ربطی ندارد. ایشان درباره این که آیا در بحث موسیقی و ممانعت از تدریس آن هم ممکن است اتفاقی بیفتد که منسوب مثلا به چیزی باشد حرفی نزد اما گفت که دسته سه‌تار زیاد محکم نیست و زود می‌شکند.

باقی بقای‌تان!

تعطیلات

جوانی بود شانزده هفده ساله. کنار دریا پیش پدر و مادرش نشسته بود و جز شلوارک چیزی بر تن نداشت که گشت رسید. سرگرد توی بلندگو فریاد زد: پاشو رکابی‌ات رو تنت کن. جوان جست زد و رفت توی ماشین و دیگر بیرون نیامد. چند دقیقه بعد که گشت رفت پسرک بیرون آمد. تی‌شرت پوشیده بود. کنجکاو شدم که چرا توی ماشین ماند و بیرون نیامد. پرسیدم تو که لباس داشتی چرا توی ماشین نشستی؟ گفت: مگر نشنیدی گفت رکابی بپوش. گفتم خب؟ گفت ولی من که رکابی نداشتم. ترسیدم بدون رکابی بیرون بیایم.
افسر: شما با کدام مجوز وارد طرح ترافیک شده‌اید؟

راننده: شما انگار متوجه نیستید.

افسر: متوجه چه؟

راننده: متوجه این که بنده دلواپسم!

افسر: آها، بله بفرمایید.

#دلواپسیم
در راه خرم اباد به تهران زنجیرچرخ چینى پاره شده و برف پاک کن تقلبى ایساکو شکسته است. ٣ ساعت است توى برف گیر کرده ایم ولى همچنان وطن مان را دوست داریم و به کشور متحدمان چین احترام مى گذاریم. سرعت ١٠ کیلومتر.