هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

دایی که مُرد، عمو تو مراسم چهلمش یه مرثیه به تُرکی خوند، که مثل همیشه ضبطش کردن. عمو مرثیه‌خون حرفه‌ای بود و هرکس که فوت می‌کرد، تنها دل‌خوشی جمعی ما این بود که کسی رو داریم تو خودمون که برامون به شایسته‌ترین شکل ممکن مراثی بخونه. تاکید روی این‌که «مجبور نیستیم بریم از این "فارسا" بیاریم که جای گریه، بیانیه‌ی سیاسی صادر می‌کنن»، مایه‌ی فخر ما در عزای عزیزان‌مون بود. 
بعد از مرگ دایی، هرکی می‌مُرد، صبر می‌کردیم تا چهلمش بشه. بعد، کل روز چهلم توی تمام ماشین‌های فامیل، همون مرثیه‌ی دایی رو گوش می‌دادیم. برای زن‌ها هم همون رو گوش می‌دادیم، بی منت فارسا.
تخصص عمو، مثل غالب مرثیه‌خون‌های حرفه‌ای قدیمی، «این‌همانی‌کردن» بود: پیدا کردن یه مشابه در واقعه‌ی کربلا، با مرحوم یا مرحومه.
علی‌اصغر که مُرد، چون جوان بود، شد علی‌اکبر علیه‌السلام؛ درحالی‌که اسمش علی‌اصغر بود. اما همین پارادوکس ناخواسته هم خوب از آب دراومد و همه حسابی گریه کردن. بعدش هم رفتن خونه‌ی هم‌سایه جمع شدن و تریاک مفصلی کشیدن.
یه‌بارم یکی مُرده بود که صدسال عمرش بود و بچه هم نداشت و نمی‌شد با کسی توی کربلا این‌همانی‌ش کرد. عمو یه پُلتیک زد و در تنهایی اسب امام شهید، مرثیه‌ای خوند. می‌خوام بگم ما واسه اسب امام حسین علیه‌السلام هم گریه کرده‌ایم.
یه‌بار دیگه، خاله‌فاطی به خاله‌رعنا گفت «رعنا؛ با عروسات فارسی حرف نزن» گفت چرا؟ گفت «تا نمُرده‌ای، یه‌خورده تُرکی یاد بگیرن». گفت «به چه دردشون بخوره؟ که چی؟» گفت «می‌میری، این جنده‌ها می‌رن از این فارسا می‌آرن برات نوحه بخونن، فامیل اذیت می‌شن» بعدش هم گفت که پسرهای ما دیوث ان و چشم به دهن زناشون دارن. بعد، همه نشستن به مثال آوردن در اثبات بی‌ناموسی پسرهای فامیل. 
اما چندسال قبل که عمو مُرد، می‌رن به خاله‌فاطی خبر بدن؛ شوکه می‌شه. حاضران روایت می‌کنن که یه‌دور به همه‌ی جمع نگاه می‌کنه، بعد می‌گه «حالا کی واسه‌ش بخونه؟» همه های‌های گریه می‌کنن و خاله‌فاطی به کُردی چیزهایی می‌خونه. خاله‌فاطی چون تو سنندج بزرگ شده، زبان دومش کُردی است، و هروقت مستاصل می‌شه، ناخودآگاه کُردی حرف می‌زنه، کُردی گریه می‌کنه. عروس‌هاش هم کمی کْردی ازش یاد گرفته‌ان.
چندروز پیش هم یکی به نیکی از عمو یاد کرد، آخرش گفت «خدا بیامرزه حاجی رو؛ بی‌ناموس مُرد، ما رو انداخت دست این فارسا».
دشمنی ما با فارسا، تنها در همین بخشه: مراسم ختم. وگرنه که کلی عروس و دوماد اومده تو فامیل، که یکی از یکی از نابودتر.
سال دوهزاروپونزده رو به عموم علاقه‌مندان حضرتش تبریک می‌گم.