«در نقد موسوی بجنوردی»
موسوی بجنوردی گفته است:
«به
هیچ عنوان. بعضی مسایل نیاز به این ندارد که تخصیص بزنیم، آن کسی که با
اسلام مخالف است، موضوعا خارج است. بهائی ضد اسلام است و موضوعا از این بحث
خارج میشود. هیچوقت ما نمیگوییم بهایی حق تحصیل آزاد دارد، اصلا حقوق
شهروندی ندارد. مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان از حق شهروندی برخوردارند. در
مجلس نماینده دارند، زیرا ادیان ابراهیمی هستند و ما با آنها تعامل داریم و
نمایندگان آنها با ما دوست هستند.»
۱.
یکی از استدلالهای موسوی بجنوردی این است که چون بهاییت دین ابراهیمی نیست،
پس حقوق ندارند. و بعد مثال به «زردشتیان» آورده است. به اطلاع شما برسانم
که دین زردتشی دین ابراهیمی نیست و بعد اگر آیین بهایی را دین به حساب
آوریم، دین ابراهیمی است. صابئین نیز مطابق رای بجنوردی باید از حقوق
شهروندی خارج شوند.
۲.
حقوق شهروندی جدای از حقانیت و راستی باور و آیین است. حتی یک ملحد ضد دین
هم از حقوق شهروندی برخوردار است. چه برسد به مؤمنان [در هر آیینی]
۳.
معنای ضد اسلام چیست؟ همینکه باوری غیر از باور مسلمانان داشته باشند ضدیت
است؟ با این معیار مسیحیت و یهودیت هم ضد اسلام است و اسلام ضد آنها. اگر
به رفتار متدینان باشد، همانگونه که مسلمانان اسلام نیستند، بهاییان نیز
بهاییت نیستند.
۴.
از برخی فرازهای نهج البلاغه در آن جایی که از وظایف حکومت میگوید میان
مومن و کافر در حقوق شهروندی تفاوت نمی گذارد. این متن را پیش از این نوشته
بودم و عیناً کپی میکنم:
در دفاع از شعار ایران برای همه ایرانیان
یکسانی وظیفه حکومت نسبت به شهروندان در نهج البلاغه
در نهج البلاغه عباراتی است که وظیفه
حکومت نسبت به مردمان و شهروندان را منوط به ایمان و کفر نمی کند و میان
مومن و کافر تفاوتی نمی بیند و به والیان و امیران می گوید با همه مهربان
باشید و وظایف حکومت را برای همه اجرا کنید.
برخی از جبهه ها همواره با این سخن
مبارزه کردند و آن را انحراف می دانستند. نباید میان انحراف عقیده و بطلان
تفکر و وظیفه حکومت نسبت به مردم حتی اگر منحرف فکری باشند، خلط کرد.
دو فراز از نهج البلاغه را ببینید، دو فرازی که در هنگامی گفته شده است که علی ابن ابی طالب حاکم بوده است.
نخست:
آنجا که در نامه ای به مالک اشتر می گوید با مردم مهربان باش، بعد می گوید
یا هم آیین تواَند یا هم آیینه در آفرینش. این نظیر لک فی الخلق یعنی غیر
مسلم. که حتی کفار را هم شامل می شود.
«و
اشعر قَلبکَ الرّحمةَ للرّعیّة، و المحبة لَهم، و اللُطف بهم، ولا تَکوننَّ
عَلیهم سَبُعاً ضاریاً تَغتنمُ اَکلهُم، فانّهم صِنفانِ: *اِمّا اخٌ لکَ
فی الدّینِ، او نَظیرٌ لک فی الخَلقِ *، یَفرطُ مِنهمُ الزّلل، و تَعرِضُ
لهُمُ العِللُ، و یوتی علی ایدیهم فی العَمدِ و الخَطا، فَاعطهِم مِن
عَفوکَ و صَفحِکَ مِثلَ الّذی تُحبُّ و تَرضی اَن یُعطیکَ اللهُ مِن عَفوهِ
و صَفحهِ.
«مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش.
مبادا
هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو
دستهاند، دستهای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش
میباشند، اگر گناهی از آنان سر میزند، یا علتهایی بر آنان عارض میشود،
یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب میگردند، آنان را ببخشای و بر آنان
آسان گیر، آنگونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد.»
دوم:
آنجا که در پاسخ به خوارج که شعار لا حکم الا لله سر می دادند می گوید:
اِنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِن اَمیرً بَر اَو فاجِرً یَعمَلُ فِى اِمرَتِهِ
المؤمِنُ، وَ یَستَمتِعُ فیِهَا الکافِرُ، ....
چارهای
برای مردم از وجود فرمانروا و امیر نیست، خواه (این امیر) نیکوکار و خواه
بدکار باشد.(فرمانروایی)که در حکومت آن فرمانروا، شخص با ایمان،
اعمال(صالح)خود را انجام میدهد و شخص کافر از دنیایش بهرهمند میگردد و
خداوند (به وسیلۀ برقراری امینت اجتماعی)، عمرها را طولانی میگرداند،
غنائم جمع گردیده، با دشمنان جهاد میشود، راهها امن گردیده وحق ضعیف از
قوی گرفته میشود، تا اینکه حاکم نیکوکار از ناخوشیهای دنیا آسوده گردد و
اهل دنیا از فاجر آسوده گردند».
در این دو، نگاه حاکم به رعیت و مردم
نگاه به کفر و ایمان مردم نیست. همه مردم زیر حکومت حقوق شهروندی دارند و
صریحا گفته شده است تفاوتی ندارد که مومن باشند یا کافر. یعنی در رفتار
حکومت با مردمانش خودی و ناخودی بودن آنان تاثیری ندارد. البته این به
معنای نفی اصل خودی و ناخودی نیست. اما نباید در رفتار حکومت تاثیر داشته
باشد.
۵. این مصاحبه سید حسین صدر را بخوانید:
پ.ن
اگر
نادانی گمان کند این حمایت از جبهه مشارکت یا بهاییت است، نادان است. [
قضیه تحلیلی است ] و فقط گفته شده است این یک شعار است که می تواند مستند
دینی داشته باشد. متن هیچ نگاه اثباتی یا نفی به بهاییت ندارد.