نمیخواهم ملا نقطی باشم یا
گیر الکی بدهم. میخواهم یک نتیجه بگیرم. بسیاری از روایتها ونقل های
تاریخی که بر منابر خوانده میشود برای آن کسی که معیار صدق و کذبش «مطابقت»
باشد قابل پذیرش نیست. فارسی اش این میشود که اساساً کاذب است. به آیاتی
چند از این روایت گوش جان بسپارید:
«پیرمردی پینه دوز و بسیار تهی دست از اهالی کاشان، تصمیم گرفت تا هرچه دارد بردارد و پای پیاده به مشهد برود، آنجا مجاور شود و از این پس در مشهد پینه دوزی کند. چون به مشهد رسید یکسره به زیارت حضرت شتافت و پس از زیارت زیر گنبد دستارش را پهن کرد تا نان و پیازی بخورد. چون خادم این صحنه را دید با عصبانیت او را بیرون کرد و پیرمرد به هنگام بیرون رفتن با دلشکستگی به حضرت شکایت برد. شب که خادم به خانه رفت و خوابید، حضرت را به خواب دید که ناراضی است و میگوید تا از زائر من حلالیت نطلبی ازتو راضی نمیشوم و نباید به حرم بازگردی.»
این روایتِ دستکاری شده، یک مشکل منطقی دارد. چه کسی این ماجرا را نقل میکند؟ خادم؟ آن که از پینه دوز بودن و پیاده روی خبر ندارد؟ پینه دوز؟ آن که از خواب خادم خبر ندارد؟ بعید هم هست که ناقل پیش هر دو رفته باشه. پس اساسا ممکن نیست آن چه روایت شده، اتفاق افتاده باشد.
حالا این چیزی که بالا گفتم را اگر به مخاطب منبر بگوییم چه میگوید؟ جان کلام این جاست. میپرسد: «یعنی میخواهی بگویی حضرت از این کرامات ندارد؟» اصلا ممکن از از ده نفر فقط یکیشان بگوید این توی فلان کتاب نوشته شده یا سندش صحیح است و انیها. او برای خود اصولی دارد که صدق کذب آن را بر اساس آن میسنجد. فرقی ندارد که در جایی مکتوب باشد یا نباشد، اصلا [در نهایت] اتفاق افتاده باشد یا نیافتاده باشد. این روایت علی الاصول صحیح است و همین کافی است!
فکر میکنم برای شناخت آن چه «معرفت نزد اهل مجالس» میناممش، به سراغ شناخت آن اصول بروم. شاید صدق و کذب ماجرا را بین الهلالین بگذارم و به چیسیتی اصول بپردازم. شاید هم نه. فقط به این فکر کنم که آیا اینها صادقند یا کاذب و باز روز از نو و روزی از نو.
«پیرمردی پینه دوز و بسیار تهی دست از اهالی کاشان، تصمیم گرفت تا هرچه دارد بردارد و پای پیاده به مشهد برود، آنجا مجاور شود و از این پس در مشهد پینه دوزی کند. چون به مشهد رسید یکسره به زیارت حضرت شتافت و پس از زیارت زیر گنبد دستارش را پهن کرد تا نان و پیازی بخورد. چون خادم این صحنه را دید با عصبانیت او را بیرون کرد و پیرمرد به هنگام بیرون رفتن با دلشکستگی به حضرت شکایت برد. شب که خادم به خانه رفت و خوابید، حضرت را به خواب دید که ناراضی است و میگوید تا از زائر من حلالیت نطلبی ازتو راضی نمیشوم و نباید به حرم بازگردی.»
این روایتِ دستکاری شده، یک مشکل منطقی دارد. چه کسی این ماجرا را نقل میکند؟ خادم؟ آن که از پینه دوز بودن و پیاده روی خبر ندارد؟ پینه دوز؟ آن که از خواب خادم خبر ندارد؟ بعید هم هست که ناقل پیش هر دو رفته باشه. پس اساسا ممکن نیست آن چه روایت شده، اتفاق افتاده باشد.
حالا این چیزی که بالا گفتم را اگر به مخاطب منبر بگوییم چه میگوید؟ جان کلام این جاست. میپرسد: «یعنی میخواهی بگویی حضرت از این کرامات ندارد؟» اصلا ممکن از از ده نفر فقط یکیشان بگوید این توی فلان کتاب نوشته شده یا سندش صحیح است و انیها. او برای خود اصولی دارد که صدق کذب آن را بر اساس آن میسنجد. فرقی ندارد که در جایی مکتوب باشد یا نباشد، اصلا [در نهایت] اتفاق افتاده باشد یا نیافتاده باشد. این روایت علی الاصول صحیح است و همین کافی است!
فکر میکنم برای شناخت آن چه «معرفت نزد اهل مجالس» میناممش، به سراغ شناخت آن اصول بروم. شاید صدق و کذب ماجرا را بین الهلالین بگذارم و به چیسیتی اصول بپردازم. شاید هم نه. فقط به این فکر کنم که آیا اینها صادقند یا کاذب و باز روز از نو و روزی از نو.