هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

انگار داری خارج می‌شی. پیچیده است؛ باید چهارسال، هفته‌ای چندبار از این باریکه وارد بشی، تا بفهمی چی می‌گم. چراکه هرگز نشد وارد این باریکه بشم، و به سفارت پاکستان فکر نکنم.
سفارت‌شون، ساختمون چهارطبقه داره، با نمای سنگ مرمر سفید. سنگ‌های نما کثیف ان، و خب چهارطبقه ملک دوبر رو نمی‌شه با دست‌مال تمیز کرد. همشه هم خلوته، و فقط یه سرباز جلوش ایستاده توی یه کیوسک کوچیک. راه تمیز کردن سنگ مرمر، اینه که هر یکی‌دو سال، داربست بزنی روی دیوار نما، بری بالا، با این دست‌گاه‌های فرز، تراش بدی روی سنگ رو، کمی از چرب و چیلی و سیاهی کم کنی. خب شما تصور کن الآن سفارت پاکستان؛ ها؟ چی می‌شه؟ سفارت‌خونه رو برداری داربست بزنی دوسه‌هفته، به مردم چی بگی؟ یکی که مثل من داره با ماشین از جلوش رد می‌شه، و هربار خیره می‌شه به دیوارهای مرمری سفارت، به‌ش بگی که آره داریم دیوار سفارت رو تمیزکاری می‌کنیم هارهارهار ببخشین؟ احمقانه است. مسوولان سفارت هم احتمالن این رو فهمیده‌ان و هیچ‌کاری نمی‌کنن؛ هرروز داره کثیف‌‌تر می‌شه. کم‌کم از سنگ مرمر سفید، بدل می‌شه به خاطره‌ی سنگ مرمر سفید، اون‌هم فقط تو ذهن یکی مثل من که هفته‌ای چندبار به نمای سفارت دقت می‌کنه و اجزای کثافتش رو به حافظه می‌سپره. 
راه حل چیه؟ هیچ. من توی این چهارسال کلی فکر کرده‌ام، و تنها راه حلی که به ذهنم رسیده اینه که ساختمون سفارت رو عوض کنیم. هم سمت غرب خوبه، گل‌وگشاده، هم مرکز شهر و بالای شهر. مثلن اگه کنار سفارت بریتانیا یه ملک به اینا بدن، خوب می‌شه. بعدها که بریتانیایی‌ها برگردن سر کارشون، هرروز صبح مجبور ان اینا رو ببین درحالی‌که دارن حین گپ‌وگفت‌های صبح‌گاهی به زبان شریف انگلیسی‌شون تجاوز می‌کنن رسمن. ملکه چه حالی می‌شه، خدا می‌دونه.
من هرروز با هم‌چو حالی از فاطمی غربی، وارد چمران می‌شم. از یه باریکه، به ملکه فکر می‌کنم، به حالتش، وقتی‌که به‌ش خبر می‌دن تصدقت چه نشسته‌ای که این پاکستانی‌های خبیث، با اون لهجه‌ی عجیب‌شون دارن به مام زبان پادشاهی کبیر ما تجاوز می‌کنن. ملکه هم لابد به خودش می‌گه چیزی که عوض داره، گله نداره. بعد هم می‌گه گاد سیو د کوئین. و می‌ره برای ناهار نماز. 
بیماری بعدی لطفن.