امام رضا بخشی
جداییناپذیر از زندگی مشهدیهاست. حرمی بزرگ و نورانی دارد که اگر آن
مذهبگریزی ناخواستهای که در ما ایجاد شده را کنار بگذاریم، پس از تخت
خواب آرامبخشترین نقطه شهر است. آرامشی که ربطی به خدا و جزا و پاداش کار
نیک و بد ندارد و جنسش از جنس استمرار حضور است. تصور کنید در اوج سرخوشی،
مست و شاد و شنگول، افترپارتی با بچهها رفتین آبمیوه رضا و دارید
شیرنارگیل مینوشید. امام رضا کمی آنطرفتر ساکت و آرام حضور دارد. عزیزی
را نابهنگام از دست میدهید و سوگوار و غمگین و تنها
در گوشهای نشستهاید و خاطراتش را مرور میکنید. بازهم امام رضا همانطور
آرام و ساکت آنجا حاضر است. در خلال روزمرگیها، مسیر بازگشت به خانه از
کنار حرم میگذرد، امام رضا باز هم هست. یا حتی در اوج افسردگی و پشیمانی
دلتان میخواهد ضجه بزنید و اشک بریزید، گریه میکنید و اشک میریزید ولی
بازهم امام رضا همانطور آرام و ساکت آنجا نشسته، او سالهاست که همانطور
ساکن و آرام آنجا نشسته و اعتماد به این موضوع که مدتهای مدید دیگری هم
همانجا ثابت باقی خواهد ماند، از امام رضا آغوشی امن و مطمئن میسازد.
البته
اگر دقت کنید کوههای انتهای شهر هم قدمت و حضوری بیش از امام رضا دارند و
برای شما آدمهایی که فرقی بین آدم و سنگ قائل نیستید یقینن آغوشی امنتر
خواهد بود.