هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

به مصایب فراموشی

ما باید زنگ تلفن رو بگذاریم روی یه‌ صدایی شبیه «ززززززززززززززز». بعد یکی باید به ما زنگ بزنه بگه «نمایندگی سایپا؟» ما بگیم «نه‌خیر؛ اشتباه گرفته‌ین». دوباره زنگ بزنه بگه «نمایندگی سایپا؟» ما بگیم «نه‌خیر خواهر من؛ اشتباه گرفته‌ین». دوباره زنگ بزنه، دوباره ما بگیم اشتباه گرفته‌ین. آخرش عصبی بشیم بگیم «عزیز من! ...» تاکید کنیم روی این عزیز من. بگیم «عزیز من! شما اصلن با نمایندگی سایپا چی‌کار داری؟ بگو! حرفت رو به ما بزن، فکر کن اصلن نمایندگی سایپا. ها؟ بگو!» اون‌یکی که خیلی هم دردمنده، بگه «آقا من از استان کویری کرمان زنگ می‌زنم. شوهرم قبل از این‌که از محصولات شما استفاده کنه، مرد خونه بود؛ ما رو دوست داشت؛ عاشق ما بود. یه پراید اقساطی خرید، زد به جاده، ما از یادش رفتیم... چرا؟» این «چرا؟» رو یه‌جورِ محکم و باتاکیدی بگه. 
ما بریم تو فکر. سنگین بشیم. وسط فکر و ندانستن، از سرِ استیصال، شمرده‌شمرده بگیم «خواهرم... شوهر شما چندوقته زده به جاده؟» اون بگه «دقیقن یادم نیست؛ ولی هوا سرد بود که رفت. زمستون باید بوده باشه. چه‌طور؟» بگیم «هیچ... همین‌جوری پرسیدم.» بعد، مکثی بکنیم و بگیم «خب شما سعی نکردی به کانون گرم خانواده برش گردونی؟» بگه «نه، سعی نکردم. چرا باید سعی کنم؟ شما مگه سعی کردی که هوا سرد نباشه؟ مگه سعی کردی که محصولات سایپا این‌جور نباشن؟ اصلن شما توی عمرت سعی کرده‌ای؟؟» و دیگه سکوت حکم‌فرما بشه بین خطوط تلفن. بعدش هم انگار که یه‌چیزی یادمون اومده باشه، بگیم «اما شما فکر نمی‌کنین خودِ این ماجرا یه‌جور داستانیه؟ یعنی موقعیت آدمی که زده به جاده وقتی هوا سرد بوده، داستانی نیست؟» دقت کنیم ببینیم صدایی دیگه از اون‌طرف خط نمی‌آد. بگیم «الو؟؟ رفتین؟ الو؟» کسی جواب نده. ما بگیم «الو... به‌هرحال، به عنوان نمایندگی سایپا، عذر می‌خوایم از شما. و من به شخصه قول می‌دم عذاب وجدان این اتفاق رو تا ابد داشته باشم با خودم. من درد شما و مردم اون منطقه رو با خودم خواهم داشت تا آخر عمر. شما عذاب وجدان داشته‌ای اصلن؟ شما می‌دونی ما محصولات دیگری هم داریم؟ چرا پراید؟ اصلن دقت کرده‌این که چرا همه پراید؟ شما عذاب چیزی رو کشیده‌ای تا ابد؟» بعد گریه کنیم برای تماسی که دیگه حالا یک‌طرفه برقراره، و اون‌طرفش کسی نیست که گوش بده. و تا ابد، عذاب وجدان داشته باشیم به خاطر چیزی که نمی‌دونیم اصلن کجاش مقصر بودیم، کجاش رو ما ساختیم، کجاش رو ما خراب کردیم؟ 
چرا؟ چون‌که به هرحال برای یک عمر عذاب وجدان داشتن، باید دلیل عینی و تعریف‌کردنی داشته باشیم. من خودم عذاب وجدان دارم بابت تک‌تک روزهایی که اومده‌ان، رفته‌ان، و خواهند اومد. من فامیل هایده ام؛ یه فامیل هایده، نمی‌تونه روز خوش داشته باشه. شما که فامیل هایده نیستین، نمی‌فهمین من چی می‌گم. و نمی‌فهمین که نمایندگی سایپا داشتن، خودش یه درد بزرگه. سال‌هاست که هر حرفی، هر ای‌میلی، هر زنگی که به این تلفن می‌خوره، برمی‌گرده محکم توی صورتم، و دیگه بابت کوچ نابه‌هنگام مرغ‌آبی‌ها از تالاب فلان‌کجا هم عذاب وجدان دارم. 
می‌خوام بگم که مادر هاچ‌زنبور‌عسل، سال‌ها خونه‌ی ما قایم شده بود، اما ما در مقابل سوال‌های هاچ سکوت کردیم. پس ببخشید ای تمام کودکان نسل قبل، بابت دردی که پابه‌پای هاچ کشیدین؛ ما رو ببخش هاچ عزیز.