چه بخواهیم چه نخواهیم. چه به بپذیریم چه نپذیریم. دین در ذهن ما زاییده می شود شکل می گیرد و ریشه می دهد. دین یک قلمبه ی خارجی بیرون از ذهن نیست. امری درونی است که وجودش وابسته به انسان است. اگر انسانی نباشد دین هم معنایی ندارد. به همین نسبت در مورد فرد فرد انسان ها این قضیه صادق است. یعنی اگر زید و عمر و بکری نباشد طبیعتا دینی برای زید و عمر و بکر وجود ندارد.وجود دین در بیرون از ذهن ما, یک دروغ بزرگ است که فقط باعث می شود نتوانیم آن علف هرز بد ترکیبی که به اسم دین در ذهن ما کاشته شده را از بین ببریم و چیزی که خودمان از دین برداشت می کنیم می فهمیم و با طبیعتمان لا اقل تنافی ندارد را بکاریم. اگر آدمی قرار است توی باغچه اش چیزی بکارد خودش یک شاخه زیتون بکارد بهتر است از اینکه دیگران برایش علف هرز بکارند.