هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.


خب، بگذارید رک و راست، تو روی‌تان بگویم: آدمی که دل کندن بلد نیست، باید جان کندن را یاد بگیرد. خوب هم یاد بگیرد. آدمی که می‌ماند و نگاه می‌کند به رفتن دیگران. که سهم‌ش از آدم‌های زندگی‌اش می‌شود یک پنجره توی مانیتور، توی دیوار. آدمی که عادت کرده پشت خط زرد بایستد و دست تکان بدهد. که بنشیند و خود به چشم خویشتن، بیند که جان‌ش می‌رود. و جانش برود، در برود؛ نه یک بار و دو بار و ده بار؛ هر روز و هر شب، هزار بار. و عادت کند به ماندن و جان کندن: با زخم بسترش. با هق‌هق‌ خفه‌ی شبانه‌اش. با دل‌خوش کردن‌ش به چوق الفِ لایِ «یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان»ِ دیوان حافظش. و عادت کند آن‌قدر بماند و رفتن آدم‌ها را ببیند که چشم‌هاش دیگر نبیند - مثل اورسولای صد سال تنهایی - و روزی برسد که حتی نفهمد دیگر زنده نیست؛ مرده است! چون آن نفسِ آخری که فرومی‌رود و دیگر برنمی‌آید، راحت‌ترین بخش مردن است؛ برای کسی که «با هر نفس، هزار بار به سوی مرگ دویده» است.
.