هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

چند روز پیش Mohammad Kashefi دام ظله الوارف درباره نوشته های این روزهایAbdolreza Davari چیزی نوشته بود. کنجکاوی مرا کشاند به صفحه داوری. 

انگار داوری - و احتمالاً یک گروه همراه- این روزها دارند روزنامه ها و مجلات و خاطرات انقلاب را شخم میزنند و از دل آن، هر چه علیه هاشمی و ... میتوان استفاده کرد، بیرون میکشند و منتشر میکنند. گاهی هم میگیرد مثل خاطره روز عاشورای هاشمی در سد لتیان[؟].

اگر یادتان باشد در مناظره محمود احمدی نژاد و میرحسین موسوی، احمدی نژاد زونکنی -شاید هم پوشه ای- را نشان داد و گفت «320هزارتیتر توهین آمیز علیه دولت. ما نه یک روزنامه‌ای را بستیم...» این عدد -البته اگر راست گفته باشد- یعنی اینها یک گروه دارند که کارشان رصد و جستجو و شمارش است. 

اینها را کنار شایعات تأیید نشده ای درباره دسترسی اینان به اسناد مهم حکومت بگذارید. شایعاتی که به دسترسی محمود احمدی نژاد به سری ترین اسناد مربوط میشد و نیز شایعاتی درباره مرتضوی و اسناد و ترس از افشاگری و ... 

احمدی نژادی ها دنبال چه بودند و دنبال چه هستند. این اسناد به چه دردشان خورده است و به چه دردشان میخورد. و چرا هنوز ادامه دارد. داوری -و احتمالاً یاران همراهش- میخواهند چه چیزی را پیدا کنند و این جستجوها برایشان چه سودی دارد و چه کمکی به آنها خواهد کرد؟ آیا آنان به دنبال بازگشتند؟ یا به دنبال انتقام؟ یا چیز دیگر؟ اما میتوان از شخم زدن تاریخ توسط داوری این را فهمید که آنان دنبال چیزی هستند و دارند زمینهای تاریخ انقلاب را می کاوند. اما انگیزه شان چیست، نمی دانم. شاید یک تفریح در زمانهای اوقات فراغت باشد. 

*اما یک چیز، یک استدلال قدیمی هست که میگوید اگر اینها «دزد» بودند الان آفتابه گردنشان کرده بودند و دور شهر چرخانده بودند و زمین و زمان را پر کرده بودند. علیرغم اینکه اینان خود را «دزدگیر 88» مینامیدند و دیگران را «دزد» میدانستند و از نشان دادن هر خطایی از «دیگران» ابایی نداشتند و بوقش میکردند، اما هنوز هیچ مدرکی و سندی بر ناپاکدستی آنهایی که مقابلشان هستند، رو نکرده اند. این جاها میتوان گفت «عدم الوجدان دلیل علی عدم الوجود» نیافتن دلیل بر نبودن است. چون اگر بود اینان کسانی نیستند که نگویند.