هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

از بیست و پنج سال پیش، شما مثل فردایی را تصور کن که ما رفته بودیم مصلای تهران، خواندن نمازِ آقای خمینی. بعد از نماز که به چشمِ منِ ده ساله محشر کبرایی شده بود و جمعیت سفیل و سرگردان از این طرف به آن طرف می‌دویدند، یک پیرمردِ سوته‌دلِ ریش‌سفیدی هم رفته بود بالای کانتینر، یک چیزهایی را داد می‌زد و ملت - یک دویست، سیصد نفر به مرکزیت کانتینر - با فریاد تکرارش می‌کردند. از جمله یک چند باری داد زد «عجب خاکی به سر شد/ بسیجی بی‌پدر شد» و ملت هم به دنبالش. بعد آمد مصرع دوم را عوض کند که لابد جماعت خسته نشوند و شعارهایش هم پرمعنی‌تر و نغزتر شود، یک‌هو داد زد «عجب خاکی به سر شد/ خامنه‌ای رهبر شد!» ملت هم یک چند باری همین را فریاد کشیدند، بعد کم‌کم دیدند انگار دارند چیز ناجوری می‌گویند، صداهاشان فروکشید، هم‌دیگر را زیر چشمی نگاه کردند، دست و بال‌شان را تکاندند و آرام متفرق شدند!

این هم خاطره‌ی من از چهاردهم فیلان.
.