پوست تخمه ها نالیدند که «ما را بیرون نریز.» گفتم «شما که به دردی نمیخورید.» یکی از جوانهایشان با صدایی لرزان گفت: «هیچ کس از ملتی که فرار مغزها شده باشد دفاع نمیکند.» گفتم «به بزرگترتان بگویید بیاید» یکی گفت : «بزرگتها را صادر کردند. مانده ایم ما بدبختها» بعضی گریستند. بعضی از آفتابگردانِ آفتابگردانان مدد خواستند و بعضی به پایم افتادند.