نابلدها از کمر میچرخند رو به عقب، پیش رویشان را رها میکنند و نگاهشان را میدوزند به تصاویر پشت سر. راننده کاربلد اما نگاهش همیشه به پیش روست. سراغی از پشت سر هم که بخواهد بگیرد، نیمنگاهی میاندازد به آینه عقب؛ اما همچنان حواسش به جلوست.
هم، چنین است نسبت آدمها با گذشته و آیندهشان. خامها پشتشان را کردهاند به آینده؛ گذشته را دید میزنند. پختهها اما حواسشان به آینده است؛ گاهی هم نگاهی به گذشته میاندازند. میماند این که یادشان باشد، نوشتههای توی آینه عقب را باید برعکس خواند. آمبولانس، توی آینه است که درست خوانده میشود.
.
.
.