هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

June 11, 2014 at 3:49pm

دوستی دارم که در نوجوانی دست از چرب و شیرین زندگی شسته بود و بعد از شهادت برادرش رفته بود به جنگ دیوانه‌ی تکریتی. یک بار خاطره‌ای برایم تعریف کرد که هر بار یادش می‌افتم چهار ستون بدنم می‌لرزد. می‌گفت:

شب عملیات بود و یک ساعت مانده به غروب ما را سوار کامیون‌های پوشیده با برزنت کردند و راه افتادیم سمت خط. کامیون رو به خورشید می‌راند و نور نارنجی و غمگین غروب تنها چیزی بود که از دنیای بیرون کامیون می‌دیدیم. سکوت خفه‌کننده شده بود. یکی آرام و سربه‌زیر زمزمه کرد «یار دبستانی من

با من و هم‌راه من ای

چوب الف بر سر ما

بغض من و آه من ای

حک شده...»

که صدای فریادی این زمزمه را که حالا چند هم‌راه هم پیدا کرده بود ساکت کرد «خجالت بکش برادر. ما داریم می‌ریم سمت شهادت. داریم می‌ریم به سمت معنویت. الان به جای ذکر و استغفار این ترانه‌های مبتذل چی اه می‌خونی؟ ذکر بگو. استغفار کن. خودت رو برای شهادت آماده کن».

و سکوت دوباره همه‌ی کامیون را گرفت.

همان شب، برادری که «خجالت» نمی‌کشید و «ترانه‌ی مبتذل» خوانده بود و... اولین شهید یگان بود. برادر تذکردهنده رو هم نیمه‌شب دیدیم که عربده‌ناک گریه می‌کرد و به فرمان‌دهمان می‌گفت «من اسلحه‌مو گم کرده‌م. منو بفرستین عقب». که فرستادندش عقب و فردا که آفتاب درآمد اسلحه را که یک گوشه پنهان کرده بود پیدا کردند.

حالا داعش دارد دست و پا می‌زند که به مرزهای ایران برسد. و این صدای آوازخوان‌های کنسرت ایران را عوض کرده.

۱. حماسه‌دوستان فردوسی‌پرست شاهنامه‌نخوانده ناگهان تمام حماسه‌ها را از یاد بردند. دیگر این ایران آن ایرانی نیست که «اگر سر به سر تن به کشتن دهیم، از آن به که کشور به دشمن دهیم». آدم عاقل که «خود»ش را با شاخ گاو درنمی‌اندازد.

۲. صاحب منطق محکم را که همه می‌شناسیم. یک روز عکس یک یهودی کیپا به سر را در حال خواندن تنخ (عکسی بود تقریبا از بالا و پشت سر) منتشر کرده بود و این را ملاک راستی‌آزمایی و صداقت برای ولایی بودن یا ارزشی بودن یا چیزی از این دست معرفی کرده بود که کدامتان حاضر هستید این«صهیونیست» را بی چون و چرا بکشید. حالا صیونیست بودن طرف را از کجا کشف کرده بود و این ملاک از پشت کشتن بی دلیل در فضای خارج از جنگ را از کجا آورده بود؟ ما نفهمیدیم. منطق محکمشان هم که تئوریزه کردن مباهته است، یعنی وقتی یکی مخالف عقیده‌ات بود، راحت برو توی لباس زیرش را بجور و اگر هم چیزی پیدا نکردی بیا داد بزن پیدا کردم. این‌ها روش‌های جنگی ایشان بود. حالا ببینیم چه شده که در برابر این «آدم‌خوار»ها ناگهان تئوری‌ها همه ته کشیده‌اند و این ته کشیدن تا کی ادامه خواهد داشت.

۳. استاد تمام علوم و مبدع مفهوم استراتژی جناب دکترینرین کیسینجر آو ایسلام را هم که همه می‌شناسیم. تا دیروز همه چیز استراتژی بود و مبدع و تنها متخصص استراتژی هم شخص ایشان. اما دیشب متنی ازش دیدم درباره‌ی همین هجوم «آدم‌خوار»های داعش به موصل و نزدیک شدنشان به مرزهای ایران. متنش دو قسمت داشت. قسمت اول توصیف قدرت و درنده‌خویی این «آدم‌خوار»ها بود و قسمت دوم این مدعا که داعش خطری ندارد. (چه تناسبی بین دو قسمت.) دلیلش هم این که ما دو تا نهاد پرقدرت به نام ارتش و سپاه در این کشور داریم. خب خوب شد که فرمودید. بی‌خبر بودیم از این نهادها. از این که معرفی کردید مرســـــــــی. اما نکته‌ی جالب این که تا احتمال یک صدم درصدی جنگ واقعی نزدیک شد، یک‌باره اصلا تمام بحث‌های «من بودم و استراتژی» جمع شد و تمام شد و رویارویی شد وظیفه‌ی ارتش و سپاه. والسلام.

۴. همین اهالی ساده‌ی فیس‌بوک، همین مردم بیرون از فیس‌بوک، از همین دی‌روز و دی‌شب شروع کرده‌اند اعلام آمادگی برای دفاع. تعارف هم ندارند. در کمال خضوع و جدیت توامان. باز هم اگر خطری این کشور را تهدید کند، همین مردم بی نام و نشان، سبز باشند یا احمدی‌نژادی، شمالی باشند یا جنوبی، پیر باشند یا جوان، می‌روند و می‌جنگند. شاهنامه‌شان را با خونشان می‌نویسند. و البته مدعیان تا پایان معرکه خاموش کنجی می‌نشینند، بعد که ماجرا تمام شد یکی یکی از راه می‌رسند با سند منگوله‌دار و میراثشان را می‌طلبند.

پ‌ن۱: طبیعتا مدعیان بسیار از ۱ و ۲ و ۳ بیش‌تر اند.  این‌ها تنها نمونه بودند.

پ‌ن۲: نپرسید تو چی؟ من کم‌تر از هیچی. نه عرضه و شجاعت دفاع دارم نه توان دیگری. فقط تلاش می‌کنم مدعی میراث خون مردم نباشم. تلاش می‌کنم.