شاهین و محسن
[این متن به موسیقی این دو نفر مربوط نیست، به رفتار اجتماعیشان و حتی به احساس من از رفتار اجتماعیشان مربوط است.]
شاهین نجفی اینجا هم که بود میگفت «معترض» است، اما معترض نبود، «ستیزهجو» بود و طبعا توجهطلب.
وقتی رفت این ستیزهجویی را گسترش داد ورژن جدید ستیزهجوییش را کرد اسباب جلب نظر بیشتر. کمتر کسی دراین عالم ماند که شاهین نجفی یقهاش را آهار نزده باشد، حتی «کریس دیبرگ» هم [سر پیاز بود؟ ته پیاز بود؟ اصلا پیاز بود؟] مصون نماند و نجفی یقهی او را هم حسابی آهار داد.
پدیدهی «آوردوز» فقط به اعتیاد مربوط نیست، در رفتار اجتماعی و سیاسی هم مصداقهای بسیار دارد. نه که کفارهی شرابخوریهای بی حساب، هشیار در میانهی مستان نشستن است؟ تا کی میشود با این مدل آهارزنیها محبوب و در تاپ تن باقی ماند؟
این شد که شاهین نجفی رفت سراغ شخصیتی که ۱۱۴۵ سال پیش از این از دنیا رفته بود و «آی نقی» را خواند که بنزینی بر آتش شهرت خودش ریخته باشد که ریخت. اما آتش بنزینی هم دامن آدم را میسوزاند هم همانقدر که زود بالا میگیرد و زود هم خاموش میشود.
حالا بند ۳۵۰ بهانه شده که او برهنه شود. من درش چیزی جز ادامهی راه قبل نمیبینم. شهرتطلبیای که در یک روند آوردوز گیر کرده و تا صاحبش را به خاک سیاه ننشاند رها نمیکند.
در برابر او محسن نامجو است. وقتی عباس سلیمی آن شکایت را علیهش کرد و ماجرایی را که میشد با هزار روش مشروع و قانونی «خواباند» نخواباندند و «بلند کردند»، مثل بچهی آدم معقول راهش را گرفت و رفت. اول از همه «دور ایرانو تو خط بکش» را خواند که قشنگ و مودبانه و صریح بین خودش و پوزیسیونی مثل من را خط کشیده باشد. بعد اما به جای این که بیفتد توی دور تشدید و آوردوز رفت دنبال جیغ و دادهای خودش. حالا هم بعد از مدتی آمده یک «رضا شاه» خوانده که بین خودش و اپوزیسیون هم خط واضحی کشیده باشد. و من چه لذتی میبرم از این که با رضا شاهش کاری کرد که خیلیها طاقت نیاوردند و شدند همان که بودند و پنهان میکردند. حرفی نزد که. گفت «عاااااااای ملت، مدرنیته رو اخلاق سگ آورد». نیاورد؟ خب بگید نیاورد. حاجت به جنگ نیست. هست؟
خلاصه یک خط این طرف کشید و یک خط آن طرف؛ و هم از من برید و هم از شاهزاده و شد همان قلندر تنهای خراسانی که بود. طبیعتا «امید دانا»یی هم پیدا میشود که بیاید و آن دفاع جانانه را از پدربزرگ شاهزاده بکند (که من اگر جای شاهزاده بودم میگفتم یک پولی مواجبی چیزی بهش بدهند و بگویند تو فقط دفاع نکن) و خود شاهزاده که میآید بیانیه صادر میفرماید و دوستان تازگیها عجیبغریبشدهی ما که میآیند از شاهزادهی «مدرن» کوت هم میکنند (حرف بزنیم ) و هزار داستان دیگر. اما آب رفته به جوی باز نمیگردد و بالاخره الان کلی آدم دارند توی خانهشان زمزمه میکنند که «خفن ام خفن ام خفن ام خفن ام».
و باز چه قدر باهوش است نامجو که میتواند در چند ثانیه از ویدیوموزیک رضاشاهش به عنوان یک بحث فرعی آن فروشندهی پرمدعای اخلاق ویکتوریایی را این طور به افتضاح بکشد و با کنار هم گذاشتن دو تصویر بهش پیغام بدهد که «طرف گفته شاید شلوار خودش را جلوی دوربین پایین بکشد تو عربده میزنی، یادت رفته خودت داشتی شورت یکی دیگر را جلوی دوربین پایین میکشیدی؟»
[به همهی دوستانم اعتماد دارم. فقط محض تاکید عرض میکنم، در کامنتها مراعات کنید. ممنون از همهتان.]