May 26, 2014 at 3:53pm
این چهار ماجرا که به عنوان «چند جانباز» نوشتم، به گمان من حاصل دو نوع برخورد با مقولههای جنگ هشت ساله و جانباز است که مثل دو تیغهی قیچی، بریدهاند و از میان بردهاند.
۱. نادیده گرفتن و فراموش کردن این که اینجا جنگی بوده و کسانی جانشان را کف دستشان گرفتهاند و گاه با نقص عضو یا بیماریهای عصبی به خانه بازگشتهاند.
۲. پرداختن بد به موضوع جنگ و جانباز.
دربارهی اولی نمیتوانم بفهمم ماجرا چیست، اما نوعی شرمساری ناموجه در گروهی از ما دربارهی جنگی که با سربلندی و بدون کمک خارجی و در برابر قدرتی قوی، وحشی، و دارای حمایتهای خارجی پیش بردیم وجود دارد. این شرمساری واقعا بیمعنی و ناموجه است.
مثلا آلمان در جنگ دوم جهانی متجاوز و نیز شکستخورده بود. با این حال دست کم تا سال ۱۹۸۹ (۴۴ سال پس از پایان جنگ) را میتوانم شخصا گواهی بدهم که بازماندگان جنگ در وسایل نقلیهی عمومی، استخرها، مراکز درمانی، مراکز فرهنگی و تفریحی از خدمات ویژه و احترام عمومی بهرهمند بودند و هیچ هم سرافکنده نبودند.
مثال دیگرم از جنگ داخلی لبنان است. فالانژها با حمایت اسرائیل در جنوب لبنان وحشیانهترین شکنجهگاه تاریخ معاصر (زندان خیام که من قبل از انهدامش ازش بازدید کرده بودم) را ساختند و سالها مخالفانشان را دستگیر میکردند و در آنجا شکنجه میکردند و میکشتند. بعد از خروج اسرائیل اینها را در دادگاه محاکمه کردند. تقریبا تمامشان گفتند «برداشت ما این بود که داریم به لبنان خدمت میکنیم» و بابت همین نوع دفاع بسیاری از فالانژها تخفیفهای خوبی در مجازاتهاشان گرفتند و کسی هم متعرض زندگیشان و احترام اجتماعیشان نشد.
اگر عضویت در ارتش آلمان نازی یا شبهنظامیان شکنجهگر فالانژ برای کسانی در این دنیا «افتخار ملی» است، چرا شرکت در دفاع از کشورمان در برابر یک متجاوز وحشی و دیوانه را افتخار نمیدانیم و خجالتزده از کنارش میگذریم؟ حواشی دوستنداشتنی جنگ ما از نازیسم آلمانی و فالانژیسم لبنانی هم بدتر بوده؟
اما پرداختن بد به موضوعهای جنگ و جانباز، متأسفانه در ایران این که نظام خودش را مسئول حفظ ارزشها میداند، باعث تبعات بدی شده است. گرامی داشتن دفاع و جانبازان به یک وظیفهی اداری تبدیل شده است. و وقتی چیزی تبدیل به وظیفهی اداری شد و پرداختن بهش هم نه مدام که مناسبتی بود، طبیعتا برخورد با موضوع هم برخورد سنجیده و علمی و حسابشده نیست، برخوردی است از سر ناچاری، بیحساب و کتاب، پر زرق و برق و بی هیچ محتوا.
در کنار این رویکرد «کارمندی» به موضوع جنگ و جانباز رویکرد دومی هم هست که اسمش را رویکرد داوطلبانه میگذارم. این رویکرد را کسانی در پیش گرفتهاند که فعالیتهای نظام را ناکافی میدانند و ناامید از فعالیتهای نظام، خود راه افتادهاند تا جنگ و جانباز و شهید را گرامی بدارند. ضعفهای عمدهی این گروه اینها است:
۱. زاویهی دید بسته
۲. عملزدگی و اکتفا به اجرای نخستین ایدهای که به ذهنشان میرسد
۳. نداشتن روحیه و توان خودنقادی
۴. فاجعهنگاری
۵. تشکیل دوگانی طلبکار - بدهکار در مردم
و...
منْ بنده بیش از ده سال در کار تولید متنهای مربوط به جنگ فعال بودهام و ظاهرا این متنها متنهای موفق و مقبولی بودهاند. اگر زشت نبینید، حاصل این تجربه را در چند اصل مینویسم، اگر به کارتان آمد عمل کنید:
۱. از جنگمان و از حضور جانبازانمان شرمسار و گریزان نباشیم. جنگ ما از انسانیترین و شریفترین جنگها بوده و مایهی افتخار و سربلندی است. این افتخار را پنهان و تبعید نکنیم و نگذاریم برای کسانی خاص بدل به «ابزار» در دست گرفتن قدرت بشود.
۲. دروغ ممنوع؛ بزرگداشت جنگ و شهید و جانباز نیاز به دروغگویی و دروغبافی ندارد. دروغ اثر کثیفی میگذارد.
۳. اغراق ممنوع؛ گاه بلند شدن برای زدن یک تانک و موفق نشدن هم، اگر درست تصورش کنیم، حماسه است. نیازی نیست ماجرا را به زدن ده تانک تبدیل کنیم.
۴. انشانویسی و شعرخوانی ممنوع؛ زبان جنگ زبان کوتاهنویسی و سادهنویسی است. در میدان جنگ فرصت ندارید تعابیر ادبی بیافرینید. همین زبان مناسبترین زبان برای توصیف جنگ نیز هست. از جملات کوتاه و بدون صناعات ادبی استفاده کنید. صاف بروید سر اصل مطلب. شعر نسرایید. جنگ جای شعر نیست.
۵. فاجعهنگاری ممنوع؛ گمان نکنید هر چه در تصویری که از جنگ میدهید دست و پاهای کنده شده و کلههای لهشده بیشتر باشد، تصویر موثرتری از جنگ دادهاید. توصیف جنگ با ساختن فیلمهای سادیستی فرق دارد. از فاجعهنگاری پرهیز کنید تا مخاطبتان را متنفر نکنید.
۶. بدهکار کردن مخاطب ممنوع؛ دنبال میوهچینی نباشید. هنوز حرفتان را نزده سیر گفتارتان را به سمتی نبرید که «ما چه کردهایم؟» و «ما مسئول ایم» و این حرفها ازش در بیاید. اگر واقعا مسئولیتی هست، مخاطبتان خودش شعور کافی دارد و به موقع متوجهش خواهد شد، مخاطب را با این شکل از گفتار «بیشعور» خطاب نکنید. از شما و از حرفتان متنفر خواهد شد.
۷. گاهی یک عکس کافی است. بارها دیدهام که با نوشتن زیر و بالای عکس، آن را نابود کردهاند. همیشه به حداقلهایی که «کار میکنند» اکتفا کنید. کار را سنگین نکنید. سنگینی حسن نیست.
۸. بازی با احساسات مخاطب ممنوع؛ مخاطب بازیچهی خطابهخوانی من و شما نیست. انگشتتان را سمت تحریک احساساتش ببرید میفهمد و بعد حق دارد که به شما بیاعتماد بشود.
پن: من تا به حال از کسی نخواستهام مطلبی را که من نوشتهام همخوان کند. گاهی دوستانی خودشان از سر لطف این کار را کردهاند. اما در مورد این مطلب خاص، اگر گمان میکنید حرف حسابش از حرف ناحسابش بیشتر است، منت میگذارید اگر همخوان کنید، یا خودتان با زبان و تشخیص خودتان متنی در همین مورد بنویسید.