هم‌خوانی

درباره بلاگ

این‌جا یک وبلاگ شخصی‌ست که مطالب آن در نتایج هیچ موتور جست‌جویی نشان داده نمی‌شود. کپی کردن نوشته‌های دیگران در وب‌لاگ‌های پر بازدید، و یا سایت‌های خبری، حتا با ذکر نام نویسنده، بعید می‌دانم به‌دون اجازه‌ی صاحبان آن‌‌‌ها صحیح و قانونی باشد. همین.

[این متن حاوی مطالبی مربوط به جنسیت است؛ اگر آزار می‌بینید، نخوانید.]

آشنایی داشتم که زود ازدواج کرد و دو بار هم. شاید به این دلیل یا هر دلیل دیگری که من نمی‌دانم فعالیت جنسیش بسیار کم شده بود. از دار دنیا هم یک ماشین شیک داشت. می‌گفت یک روز توی اتوبان می‌رفتم، خانمی کنار اتوبان دست بلند کرد (بیش از ۱۵ سال پیش) ایستادم. خانم آمد جلو سوار شد و بعد از مدتی هم دستش را گذاشت روی پای من و باز مدتی که گذشت پیش‌روی کرد و شروع کرد مالش دادن جای مگو. می‌گفت چند دقیقه‌ای صبر کردم تا خودش ببیند نتیجه‌ای ندارد. بعد گفتم «یک نفر شب تا صبح سعی می‌کند و جواب نمی‌گیرد. تو فکر کرده‌ای چند دقیقه‌ای توی اتوبان چه کاری ازت ساخته است؟» و پیاده‌اش کردم که برود دنبال زندگی خودش.
***
شنیده‌ام چند شب پیش خانم دکتری که سردبیر یک مجله‌ی ضدفمینیستی زنان است که در حوزه‌ی علمیه تهیه می‌شود، در تلویزیون حاضر شده و گفته «من از وجود زنان بدحجاب احساس ناامنی می‌کنم. من نمی‌دانم وقتی شوهرم از خانه بیرون می‌رود چه می‌بیند و چه می‌خواهد.»
امیدوار ام اصلا اشتباه شنیده باشم. اما اگر راست باشد، اولین چیزی که در این حرف نگاه من را به خودش جلب می‌کند توهینی است که این خانم به خودش و شوهرش جلوی چشم این همه آدم می‌کند. یعنی نه در خودش قابلیتی می‌بیند که توان رویارویی با دو تار موی رنگ‌کرده و لباس رنگین و صورت آراسته‌ی آن دیگری را داشته باشد نه در شوهرش این حد از وابستگی و دل‌بستگی را که دلش در فاصله‌ی خانه تا ماست‌بندی دنبال کسی نرود.
دوم این که این دید اولتراسکسیستی از کجای اسلام درآمده که مرد را فقط دستگاه اِعمال جنسیت می‌بیند و زن را فقط دستگاه اطفای جنسیت؟
ما که از فقیه سنتیمان دیده‌ایم به همسرش این طور نامه می‌نویسد:
«تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد می‌گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد.»
حالا این نگاه مکانیستی ابزار شهوت بودن مرد و زن را چه طور از خانم دکتر حوزویمان بپذیریم؟
سوم همان که دوستم گفت. اگر از شما در خانه کاری برنمی‌آید، چرا گمان می‌کنید دیگران بیرون از خانه در وقت اندک و هزار محدودیت دیگر معجزه می‌کنند؟