ما
داریم در شرایطی زندگی میکنیم که دایم «باید» با همدیگر همدردی کنیم.
مثلن یکبار مسعود به شوخی میگفت که «اونقدر همه رو دستگیر کردهن، که
هرکی یه تابلو دست گرفته که فلانی رو آزاد کنین؛ و آخرش فکر کنم هر یکنفر،
یکتابلوی اختصاصی!»
خلاصه که ما در شرایط عادی نیستیم طبعن. اما در کنار همدردی، خوب است که گاهی عین آدم، فکر کنیم وقتی کسی مینویسد «هوا بد است» منظورش واقعن این است که «هوا بد است» و اگر مینویسد «خسته ام» منظورش واقعن این است که «خسته است» و اگر مینویسد «....» منظورش این است که «.....»
هرچند که همهی ما ناچار ایم، اما گاهی باید آدمها را فارغ از شرایطی که در آن قرار گرفتهاند به تحمیل، کمی هم عادی فرض کنیم. یعنی این حق را بدهیم که بخواهند در یک استاتوس، یک توییت، یک نوشته، آدمی باشند که حتی شرایطش را فراموش کرده است.
یکسوی دیگر «همدردی»، چیزی است رعشهآور و بدآیند.
خلاصه که ما در شرایط عادی نیستیم طبعن. اما در کنار همدردی، خوب است که گاهی عین آدم، فکر کنیم وقتی کسی مینویسد «هوا بد است» منظورش واقعن این است که «هوا بد است» و اگر مینویسد «خسته ام» منظورش واقعن این است که «خسته است» و اگر مینویسد «....» منظورش این است که «.....»
هرچند که همهی ما ناچار ایم، اما گاهی باید آدمها را فارغ از شرایطی که در آن قرار گرفتهاند به تحمیل، کمی هم عادی فرض کنیم. یعنی این حق را بدهیم که بخواهند در یک استاتوس، یک توییت، یک نوشته، آدمی باشند که حتی شرایطش را فراموش کرده است.
یکسوی دیگر «همدردی»، چیزی است رعشهآور و بدآیند.