نقد
امری ست مربوط به حوزه عمومی و شخصی کردنش مذموم، اما در مملکتی که با پول
نفت اداره می شه تشخیص و تفکیک این دو حوزه از هم کاری ست کارستان. در
همچین بهشت برینی هر حرفی جز تایید و هر حرکتی جز همسویی - در هر حوزه ای و
در مقابل هر گروهی - کم ترین بازخوردش فحشی ست که می شنوی. دودوزه بازی،
ذهن خوانی، نفرت و تقسیم آدما به سیاه و سفید و داوری بی محابا و خسته گی
ناپذیر از نشانه های چنین جامعه ی فلک زده ای
ست. سکوت علامت رضایت است و اعتراض نشانه سهم خواهی و چیزی میان این دو
اصلن امکان تصورش نیست. تو با من نیستی پس علیه من هستی. تو دزدی نمی کنی
چون از دزدی های قبلی اشباع شده ای... این ست جامعه ای که در آن خشتک همه
گهی فرض می شه و در آن فردیت چیزی جز اسباب مضحکه برای خاله خاک اندازا و
بیکاره ها نیست. در چنین خرمحشری حرفا قبل از شنیده شدن و نوشته ها پیش از
نوشته شدن تعبیر شده اند و تو بالفطره محکوم روی خشت افتاده ای...